برای زندگی کردن اسلام ، از تمام دنیا گذشتم
با سلام. من یک مرد 28 ساله هستم. از 9 سالگی تمام نمازها و روزه هایم را به جا آورده ام، از 18 سالگی به بعد خمس و زکاتم را پرداخت کرده ام، حتی در سال 2016 به عمره و 2017 حج واجب رفته ام.…
با سلام. من یک مرد 28 ساله هستم. از 9 سالگی تمام نمازها و روزه هایم را به جا آورده ام، از 18 سالگی به بعد خمس و زکاتم را پرداخت کرده ام، حتی در سال 2016 به عمره و 2017 حج واجب رفته ام.…
با سلام.این وبسایت را تقریبا از زمان آغاز به کار کردنش دنبال می کنم و به نظرم خیلی موفق می آید. در ابتدا بیشتر مطالبی درمورد حجاب می دیدم،به همین دلیل برای نوشتن متنی در اینجا مردّد بودم. قصد داشتم با فرستادن پیغامی پیشنهاد بدم…
در یک خانواده ی مذهبی بزرگ شدم. اینجا تنها راه برای داشتن یک معشوق، ازدواج است.دوران 5 ساله ی دبیرستان را، کاملا جدا افتاده از دنیای بیرون گذراندم. درمورد زندگی واقعی هیچ تجربه ای نداشتم. شخصی به نام محمد در زندگیم ظاهر شد. با خودم…
در 14 سالگی، زمانی که برای تحصیل “حوزه علمیه” ( دبیرستان امام هاتیپ) را انتخاب کردم ، به خواست خودم محجبه شدم. من در یک خانواده ی مذهبی بزرگ شدم ؛ خواهرم ، مادرم و بیشتر اعضای فامیل محجبه بودند. در آپارتمانی که ساکن بودیم…
اینجا را حدود یک سال پیش کشف کردم. آن زمانها درکنار اینکه برای کنکور دانشگاه آماده می شدم، موضوع حجاب خیلی کلافه ام کرده بود و من هم به دنبال راه نجات بودم هم به دنبال فضایی بودم که بتوانم احساساتم را به اشتراک بگذارم.…
با سلام… یادم نیست چه زمانی با این وبسایت آشنا شدم، خیلی زمان گذشته و حتی یادم نبود که چنین سایتی وجود دارد. امشب درحالی که درون خودم فرورفته بودم به امید انرژی گرفتن از مطالب آمدم و به طور ناگهانی دلم خواست که من…
قبلا هم برای اینجا نامه ای که داستان زندگیم را تعریف می کرد فرستاده بودم.زیر آن نظراتی نوشته شد که حرفهایم دروغ است.عجیب نیست؟ انسانهایی که به زور روسری سر دخترانشان می کنند به خودشان اجازه می دهند که اینجا دروغگوصدایم کنند. این بار از…
داستانم را با معرفی خودم شروع می کنم. من یک دانشجوی 18 ساله هستم. امسال با رتبه ای عالی، در دانشگاه رؤیاهایم در خارج از شهر قبول شدم.تنها دختر خانواده ای پرجمعیت هستم. از کودکی توسط پدر و مادرو فامیلهایمان که خیلی دیندار هستند تربیت…
من دختر خانواده ای هستم که دین دار نبود اما افکار بسیار متعصب و سنتی داشت.3 خواهر دیگر دارم. وقتی کوچک بودم آرزو داشتم که نویسنده ی کتاب کودکان یا تئاتر بشوم، اما خانواده ام برایم خواب دیگری دیده بود. شاگرد اول کلاس بودم. به…
به خودم کاملا اعتماد دارم، پدرم بسیار اهل مطالعه است. در عین حال ،یک دیندار رادیکال حساب می آید. من هم با الگو گرفتن از او تا 21 سالگی هم نسبت به موضوع حجاب و هم دین ، با وسواس بسیار عمل کردم.بیایید ببینید که…
من فرزند هفتم یک خانواده ی مسلمان هستم.می گویم “فرزند” اما همان گوشه و کنارها خود به خود بزرگ شدم. نمی دانم فرزند آنها به حساب می آیم یا نه. تنها 6 سال داشتم که پدرم خارج شدنم از خانه را ممنوع کرد.دلیلش هم این…
در واقع داستان من هم خیلی متفاوت نیست، اما از بعضی داستانها دردناک تر است… از کلاس ششم مجبورم کردند که حجاب داشته باشم. مادر و پدرم حتی یک بار نگفتند که “دروغ نگو،دزدی نکن”؛ چیزی که مرتب تکرار می کردنداین بود:”موهاتو بپوشون،روسریت رو بکش…
سلام. با وبسایت شما از طریق ویدئوهایی که انسانهای دیگر از تجربیاتشان می گفتند آشنا شدم. در 19 سالگی با حجاب شدم. فامیل مادرم از کودکی دائما به من یادآوری می کردند که باید روسری سر کنم. داییهایم، خاله هایم حتی دختر و پسرخاله هایم.…
با سلام من فقط به خاطر اینکه کسی باشم که خانواده ام می خواهند ، با حجاب شدم. برای اینکه دختر کاملی که آنها دلشان می خواست…معنی دختر کامل چیست آن را هم نمی دانم … 10 سال باحجاب ماندم، هر بار شک و تردیدی…
سلام. مدت طولانی ست که شما را دنبال می کنم. این مجادله و همبستگی بین زنان بسیار زیباست.انگار که همه با هم خواهر هستیم. بالاخره من هم تصمیم گرفتم بنویسم. من دانش آموز سال آخر مدرسه ی امام هاتیپ(حوزه علمیه) هستم. فردا 18 سالم تمام…
داستان من از 12 سالگی ام شروع شد. وقتی دبستانی بودم مادرم از اینکه لباس کوتاهی بپوشم ناراحت می شد و از آن زمان می گفت:”اگر بی حجاب باشی خدا تورو دوست نخواهد داشت و به جهنم خواهی رفت.” با جملات این چنینی کودک 10…
با سلام. من یک انسان ، یک زن، یک مادر 35 ساله هستم که فقط 5 سال به مدرسه رفته… این داستان که شاید به نظر شما مسخره و غیر قابل باور باشد زندگی من است … من دختر مردی هستم که می گفت :”نباید…
سلام.من هم داستانی شبیه به بقیه دارم. باحجاب شدنم به حدود 10 سال پیش برمی گردد و دختر یک شیخ شناخته شده هستم. مادرم هم با وجود اینکه بعدها چادر را کنار گذاشت،سالها با چادر بوده و بسیار محافظه کار محسوب می شود. می دانستم…
داستان من ،داستان زندگی ست که منتظر موفقیت است. وقتی 14 سالم بود،فقط به خاطر انتظاری که اطرافیانم ازمن داشتند حجاب گذاشتم.درحقیقت انتخاب دیگری نداشتم. تمام زندگیم هم دائما با زنانی که با پوشاندن موهایشان مغزشان را هم پوشانده بودند،در کلاس های قرآن و خیریه…
در 11 سالگی به انتخاب خودم با حجاب شدم، چون تصور اینکه هر تار مویم به یک مار بزرگ تبدیل خواهد شد و هر عضوی از بدنم که توسط مردان دیده شود تا ابد در آتش خواهد سوخت،برای یک کودک 11 ساله بسیار ترسناک است.…
داستان من هم به زمان کودکی ام برمی گردد.البته که هنوز 18 سالم است و بزرگسال به حساب نمی آیم. فرزند خانواده ای بودم که خیلی دین دار بود و دین را در مرکز همه چیز قرار می داد.البته که این موضوع برای یک کودک…
سلام به شما که مثل خانواده هستید از درون یک افسردگی طولانی مدت این کلمه ها را می نویسم.در 17 سالگی، با انتخاب خودم با حجاب شدم. راستش در مورد سر کردن روسری خیلی هم سختی نکشیدم. در حالت عادی هم دختری نبودم که لباس…
این وبسایت برایم خیلی عزیز است…صفحه ای که حتی از دنبال کردنش می ترسم اما هر بار که شانسی روی صفحه ام ظاهر می شود داستانهایش را با بغض می خوانم ، چطور می تواند انقدر برای من عزیز باشد؟ شاید به دلیل اینکه می…
می دانم که نامه ام طولانی ست، اما اگردراین سایت پخش شود خیلی خوشحال می شوم.در حالی که من جرأت خواندن نوشته های خودم را ندارم، در اینجا به عنوان یک داستان ناموفق پخش شدنش هم به من قوت قلب می دهد چون می دانم…
با سلام، من هم دختری 19 ساله، بلوند و با حجاب هستم. در 14 سالگی به خواست خودم به کلاس قرآن رفتم و با حجاب از آنجا خارج شدم و هیچ فکر نمی کردم که قرار است برایم انقدر سنگین باشد.مادرم با حجاب است ولی…
خانواده ام به شدت متعصب بودند و من د ر13 سالگی با فشار آنها روسری سر کردم. به خصوص با فشار پدرم و فامیلهای او که می گفتند”دختر شما هم به زودی دبیرستان را شروع خواهد کرد.” 6 سال است که این روسری روی سرم…
انتقال کامل احساسات تقریبا غیر ممکن است .اما اغلب ما از نقاط مشترکی گذشته ایم.مجادله هم با فکر کردن به این و ایمان داشتن به اینکه تنها نیستیم و ایمان داشتن به خودمان شروع می شود.مدت طولانی ست که داستانهای اینجارا می خوانم و برای…
نمی دانم از کجا شروع کنم…چنین وبسایتی را باید زودتر کشف می کردم…نوشته های همه را خواندم، بارها خواندم و گریه کردم. سومین خواهر از 5 خواهر هستم.با دیدن فشاری که به خاطر روسری روی خواهرانم بود بزرگ شدم.دیدم که بزرگترین خواهرم اوایل به بهانه…
داستان من از زمان کودکی ام شروع می شود. من نه به خاطر انسانهای بیرون از خانه،به خاطر پنهان کردن بدنم از اعضای خانه با حجاب شدم. برای مورد قبول بودن،تأیید گرفتن،متفاوت نبودن،برای محافظت از خودم گردنم را کج کردم اما فقط برای مدتی توانستم.در…
29 ساله ام و 10 سال هست که با حجاب هستم.چندتا از داستانهای این سایت را خواندم.داستان من ولی متفاوت است. فامیل مادری ام چپی و سمت پدری ام ملی گرا بودند.تنها کسی که به دینش وابسته بود مادرم بود.به همین دلیل هم سعی می…
پوشش انسان ساده ترین راه برای بیان خودش است. سالهای سال نتوانستم خودم رابیان کنم. هم همجنس گرا و هم محجبه بودن بار خیلی سنگینی بود. هویت واقعی ام را از همه پنهان می کردم.همجنس گرا بودنم را از کسانی که محجبه بودنم را می…
باسلام من هم می خواهم داستانم را تعریف کنم،شاید برای کسی امیدبخش بود. در سال 2005 با حجاب شدم.تابستان قبل از شروع سال سوم دبیرستان بود که شنیدم صمیمی ترین دوستم هم دیگر با حجاب شده و خیلی ناراحت شده بودم.چون بین دوستانمان تنها دختران…
با سلام. می دانم که اینجا تنها هستیم.چون آنها تحمل شنیدن صدای ما را ندارند، هیچ وقت نخواستند که بشنوند، نمی خواهند. از اینکه تحقیق کنند و واقعا درک کنند می ترسند. داستان زندگی “من” تازه و کم کم در حال شروع شدن است. چرا…
می دانستم از من چه انتظاراتی دارند،چیزی که درست بود را فهمیده بودم،می دانستم که زمانش رسیده و انتخاب من بود.در بین اطرافیانم زنی که متفاوت از من باشد وجود نداشت ، اما انتخاب من بود. حس میکردم بزرگتر شده ام. دیگر به غیر از…
با سلام اول خودم را معرفی کنم.من یک زن 34 ساله ام و از نظر اجتماعی شغل مورد احترامی دارم(و این شغل را با تلاشهای خودم به دست آورده ام).حجاب را در 33 سالگی یعنی یک سال پیش کنار گذاشتم.اولین بار که حجاب گذاشتم 15…
سلام،من هم می خواهم از داستان خودم بگویم. در یک خانواده محافظه کار به دنیا آمدم.از کودکی مورد تلقین های مادرم راجعبه دین اسلام قرار گرفتم.تا زمان بلوغم اینطور گذشت اما با آغاز بلوغ اوضاع تغییر کرد.دوران بلوغ برای من خیلی زود شروع شد؛ در…
داستان من داستانی ست که حتی تا دیروز به نوشتنش فکرهم نکردم. ممکن است کمی طولانی باشد.چون موضوعش من هستم ، لازم می دانم که کمی خودم را معرفی کنم.36 سال دارم.زنی تحصیلکرده و شاغل هستم.تا زمانی که خودم را پیدا کنم در مورد مسائل…
در این کشور،در خانواده ای محافظه کار و دیندار و حتی متعصب به دنیا آمدم. گاهی فکر می کنم که در زندگی انسان از این وحشتناک تر چه می تواند باشد. از 5-6 سالگی تابستانهایم در کلاس های قرآنی، حفظ سوره ها، تفسیر و علم…
در بین خانواده های محافظه کار، دختری که پریود می شود به قدر کافی بزرگ محسوب می شود. وقتی کلاس ششم بودم پریود شدم، و خانواده ام که از مسلمانان تند رو هستند برای اینکه کودکی ام را زندگی کنم لطف کردند و به من…